داستان دانشگاه رفتن من، داستان دانشگاه رفتن خیلی هاست
قبولی در دانشگاه بیشتر از اینکه برای من مهم باشه آرزوی پدر و مادرم بود که من باید به هرقیمتی تو دانشگاه قبول بشم تا بتونن جلوی فک و فامیل کم نیارن و بگن پسرمون دانشگاه قبول شده و عقده ها و کمبودهای درونی خودشون رو به این شکل، ارضا کنن
ولی هیچموقع از خودم سوال نکردن که آیا به درس خودن علاقه دارم یانه و یا اینکه چه رشته ای دوست داری درس بخونی. برای اونها فقط قبولی مهم بود نه چیز دیگه ای.