۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غمگین» ثبت شده است

دلنوشته عاشقانه

دل خوش از انم که یارم تویی

دنیا به کناری، کنارم تویی

هر روز به پیشم ایی ، مال و منالم تویی

ریشه و شاقه ام بخشکید

برگ و گل و ساقم تویی

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم

من آن زلال پرستم٬ درآب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم

غریب بودم و گشتم غریب تر٬ اما:  
دلم خوش است که در غربت وطن بودم

۰۴ آذر ۹۴ ، ۰۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه
سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۴۹ ب.ظ -- پونه
اشعار و دلنوشته های بسیار زیبا

اشعار و دلنوشته های بسیار زیبا

اشعار و دلنوشته های بسیار زیبا

آسمان تیره و تار

در غروبی غمگین

برف می بارد
 برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
کوهها خاموش
 دره ها دلتنگ
 راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
بر نمی شد گر ز بام کلبه های دودی
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد
 رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان
ما چه می کردیم در کولک دل آشفته دمسرد ؟
آنک آنک کلبه ای روشن
 روی تپه روبروی من
 در گشودندم
ادامه مطلب...
۰۵ آبان ۹۴ ، ۱۳:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
-- پونه