دل خوش از انم که یارم تویی

دنیا به کناری، کنارم تویی

هر روز به پیشم ایی ، مال و منالم تویی

ریشه و شاقه ام بخشکید

برگ و گل و ساقم تویی

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم

من آن زلال پرستم٬ درآب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم

غریب بودم و گشتم غریب تر٬ اما:  
دلم خوش است که در غربت وطن بودم