دلنوشته عاشقانه


من حسادت میکنم حتی به تنها بودنت
من به فرد روبه رویی لحظه ی خندیدنت

من به بارانی که بالذت نگاهش میکنی
یانسیمی که رها میچرخداطراف تنت

من حسادت میکنم حتی به دست گرم آن
شال خوشرنگی که میپیچد به دور گردنت

وقتی انگشتان تودر گیسوانت میدود
من به رد مانده ازاینجورسامان دادنت

این که چیزی نیست گاهی دل حسادت کرده به
عطرپاشیده ازآغوش تو برپیرهنت

هیچکس ای کاش دردنیا به تو حسی نداشت
من حسادت میکنم حتی به قلب دشمنت

کاش هرکس غیرمن،ای کاش حتی آینه
پلک هایش روی هم میرفت وقت دیدنت